Thursday, June 21, 2012

غروب تلخ ستاره ها



دیرگاهی ست که پاکی دشت آریایی را، بوی خون به ناحق ریخته ی لاله های پر پر شده ی این مرز و بوم با سرخی غروب پیونده زده است. دیر زمانی ست که بغض واخورده از افول ستاره ها را، آسمان سیه فام به چلّه نشسته است. حریم سبز جنگل ها را، جویبار اشک مادران و پدارن داغ دیده آبیاری می کند. ضجّه ی کودکان بی یاور مانده است، یا آه همسران مبهوت و مغموم که هُرم کویر را اینسان طاقت فرسا بی انتها می سازد؟

استوار، ریشه در زمین دوانده بودید، چون کوه که قامت خم نکند در میان تازیانه ی طوفان ها. و این درد ره می پوید و تکرار می شود. رنگ به رنگ، واژه به واژه. جوانه ها می رویند و عاقبت سبز خواهند ماند... 


Friday, June 15, 2012

آزادی



آی آزادی
چشمان ما، در انتظار دیدارت
سیلاب ها گریسته اند
گونه های ما، شرمسارِ به مسلخ رفتگانِ راهت
گلگون شده اند
لب های ما، تشنه ی آزادانه فریاد زدنت
خنیاگران سروده ها بوده اند
قلب های ما، بی قرار رسیدنت
طپش های عصیانی روزگار شده اند
دست های ما، بی تاب لمس کردنت
زخمه ی چکامه ی حماسه های قرن بوده اند
تن های ما، چشم به راه در آغوش فشردنت
زخم کهنه ی تازیانه ی اعصار دیده اند
برای رسیدن به تو، ذره ذره جان
قطره قطره خون باید داد
ای کاش وطنم، حضورت را مأوایی باشد
به زلالی خون هایی که در راهت چکیده اند