Thursday, October 18, 2012

افاضات جدید سردار نقدی



هر دم از این باغ بری می رسد

تازه تر از تازه تری می رسد


در حالی که تحریم های بین المللی کمر اقتصاد را هر روز بیش از پیش خُرد می کند و تدارم روند کاهش شدید ارزش بهای ريال در مقابل دلار، تعطیلی مراکز تولیدی و بیکاری های پی در پی، افزایش جمعیت گرسنگان، بگیر و ببندهای بی فایده و ساختن جو امنیتی در بازار ارز، جهش شدید نرخ طلا و سکه و ... این روزها جزئی از اخبار روزانه هستند، سردار نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین کشور، افاضه فرمودند که «وضعیت فعلی ایران از محاصره ی شعب ابیطالب بدتر نیست، چرا که در آنجا حتی علف هم رویش نمی کرد.» این در حالی ست که رهبری پیش از این اعلام داشته بود که در شرایط «بدر وخیبر» به سر می بریم.

جناب نقدی، جناب رهبر که خود را رهبر کل کشورهای اسلامی دنیا می دانی، آقایان مسئولی که تنها به منافع و قدرت خود فکر می کنید، بهتر است کمی حیا کنید و حداقل دست از این اظهار نظرات احمقانه ی خود بردارید. در قرن بیست و یکم به سر می بریم، همه ی کشورهای دنیا روز به روز در حال توسعه و پیشرفت هستند؛ بیش از سی سال  است که شما با بی لیاقتی و بی کفایتی های خود این مملکت را به عقب راندید، در هیچ زمینه ای پیش نرفته ایم، مگر در آمار اعدام، جنایت، اختلاس، فساد، فحشا، فقر، ویرانی و ... حالا با کمال رذالت مملکت امروز را با زمان محاصره ی شعب ابیطالب و بدر و خیبر مقایسه می کنید؟ چرا باید زمان حال ما با زمان صدر اسلام قیاس شود؟ مگر دنیا در آن قرن وامانده است که ما باید چنین وجه تشابهی را شاهد باشیم؟! کمی به خود آیید و دست از این عوام فریبی ها بردارید.

پی نوشت:

لازم به ذکر است سردار نقدی، چند روز گذشته نیز مدعی شد اقتصاد کشور رو به شکوفایی است و گفت به دلیل این که به سمت قله در حال حرکت هستیم باید سختی ها را نیز تحمل کنیم.

Wednesday, October 17, 2012

احمد قابل بدون وثیقه "آزاد" شد




احمد قابل، پژوهشگر دینی و از شاگردان حسین علی منتظری، یکی از مخالفان و منتقدان رهبری که با وجود فشارهای بسیار و زندان هرگز خاموشی و سکوت برنگزید، اکنون در حال احتضار است و دچار مرگ مغزی شده است. حاکمیت وقیح، جسم رنجور و به شدت بیمار این جانباز جنگ را با رذالت هر چه تمام تر با غل و زنجیر به بیمارستان انتقال داد تا بار دیگر نشان دهد چه ترسی از مرده و زنده ی مخالفان آزاده ی خود دارد.

احمد قابل کسی است که در همان روزهای نخست کودتای 23 خرداد 1388 در اوج دستگیری ها و سرکوب مردم، نامه ای منتشر کرد که خود آن را وصیت نامه خواند و دلایل خود را برای اثبات تقلب در انتخابات به روشنی بیان نمود و در این نامه بارها بر حق حاکمیت مردم سخن راند. با آن که می دانست پیامد آن زندان و شکنجه خواهد بود.

حالا او در انتظار پروازی ابدی ست، حالا دیگر آزاده ای آزاد خواهد شد. دیگر کسی نخواهد توانست جسم ناتوانش را شکنجه کند.

بخش پایانی نامه ی نگاشته شده ی وی در روز 27 خرداد 1388:


«مصاف نابرابر ظالم و مظلوم، حتی اگر با شکست ظاهری مظلوم همراه شود، چیزی جز ننگ ابدی برای ستمگران را به ارمغان نمی ‌آورد. اصرار بر این روند منحط و نابرابر، باید متوقف شود.

خدایا به حاکمان این ملت، حیاء و عفت و شعور عنایت کن که از زیاده خواهی دست بردارند و به جایگاه قانونی خود برگردند و حق حاکمیت ملت را با تمام لوازم آن بپذیرند و بیش از این چهره‌ ی دین تو و شریعت محمد مصطفی (ص) و رویکرد علی ‌بن ابی ‌طالب (ع) را ملکوک نکنند.

خدایا به ملت ما علم و آگاهی و توفیق بهره ‌گیری کامل از خرد خود و خردمندان عالم را عنایت کن تا بیش از این زیر بار ستم و استبداد نمانند و عزت، امنیت، عدالت، رفاه، تندرستی و شادی و نشاط را در ادامه ‌ی زندگی فردی و اجتماعی خود تجربه کنند و هرگز از این نعمت ها جدا نشوند.

خدایا چنان کن سر انجام کار/ تو خوشنود باشی و ما رستگار»

دلم می گیرد از این همه اخلاص و بی پروایی و دعوت مردم به عدم سکوت، و اما در پی آن سکوت ما. بی تفاوتی های ما. بی مرامی و بی معرفتی های ما. او در حال رفتن است و اگر از مردم بپرسند احمد قابل کیست؟ چه گفت؟ چه کرد؟ در چه حالی ست؟ بسیاری از ما هیچ چیز برای گفتن نداریم، به جز سکوتی احمقانه. اما برای برد تیم ملی فوتبال در بازی شب گذشته در مقابل کره، صفحه ها حرف برای گفتن و اظهار نظر داریم. شاد می شویم، در حالی که قلب او که برای آزادی همین مردم می تپید و به خاطر همین مردم این همه شکنجه و درد را تحمل کرد، در حال باز ایستادن است. می دانیم فلان شبکه ی ماهواره چه ساعتی چه برنامه ی پوچ و مزخرفی دارد، اما نمی دانیم، جسم این مرد آزاده دیگر پذیرای روحش نخواهد بود. نام او مانند بسیاری دیگر گم می شود در هیاهوی پوسیده ترین اتفاقات روزمره.

دیشب که اخبار، حاکی از مرگ این عزیز بود، نگاهی به شبکه های اجتماعی انداختم و وقتی چشمم خورد به این همه متن و بحث های مضحک و ابلهانه و خوش خیالی افراد، دلم به اندازه ی یک دنیا گرفت. هیچ کس انگار خبری را که در مورد حال وخیم و نزدیک شدن وی به دقایق پایان زندگی به اشتراک گذاشتم ندید، یا شاید دید و حتی زحمت انداختن نگاهی گذرا بر آن را نداد. دلم می گیرد اندازه ی یک دنیا، وقتی می بینم حتی حرف های احمقانه ی آخوندهای دلقکی که هر از گاهی با اظهار نظرهای ابلهانه ی خود نامی بر سر زبان ها می آورند، بیشتر مورد توجه این مردمی ست که آزاده مردانی چون قابل، به خاطرشان رنج زندان و شکنجه کشیدند و خواهند کشید.  

دلم به اندازه ی یک دنیا می گیرد وقتی می بینم مردم ما از کوچک و بزرگ، نتایج مسابقات فوتبال را به خوبی از بر هستند و با اشتیاق بارها و بارها آنها را در شبکه های مجازی مختلف اعلام می کنند و صدها تن دیگر استقبال می کنند؛ بغض گلویم را می فشارد وقتی می بینم مردم ما به خوبی می دانند که مددونا یا گلشیفته فراهانی در کجا و چه روزی جامه از تن بیرون کشیدند و آن روز کسی مثل گلشیفته می شود قهرمان ملی شان؛ مردم من در خوش بینانه ترین حالت به خوبی می دانند نرخ ها روزانه چند درصد بالا می روند و تورم چه بر روز مملکت آورده، اما از کسانی که دلسوزانه چنین روزهایی را پیش بینی کرده بودند و خواستار شکستن سکوت شده بودند هیچ نمی دانند.

به خاطر خودم، به خاطر ما، از روی کسانی مثل قابل و صدها آزاده ی دیگر که جسم شان زندان و حصار این سرزمین را تاب نیاورد و به سوی ابدیت شتافتند، یا این که هنوز استوار ایستاده اند و درد زندان و شکنجه می شکند، خجل و شرمنده هستم. خدایا، چه بر ما گذشت که چنین بی هویت شدیم؟!

آقای قابل خوشا به حالت که برای همیشه به خواب می روی و این همه سرشکستگی ملت را نخواهی دید.