Monday, February 27, 2012

پنجاهمین روز از اعتصاب غذای دکتر مهدی خزعلی



پنجاه روز گذشت. شرمگینم از این که در خلوت خود می توان نگاشت و اما از تو که روز را با قلم آغاز می کنی و شب را با خیال روشن گری های تازه تر و جسورانه تر به صبح می رسانی، کاغذ و قلم را دریغ می کنند.

پنجاه روز گذشت بی آن که لب به غذایی زده باشی. خجل هستم از خوردن و نوشیدن در مأوای خود.

پنجاهمین آفتاب طلوع کرد. از تماشای سپیده دم در هوای آزاد بی آزادگی غمگینم، وقتی که مردان و زنان سرزمینم بنا به پاسداشت حرمت شرافت و عدالت از تماشای طلوع و غروب آفتاب محروم می مانند.

پنجاه روز بی دمی درنگ سپری شد، بی آن که بتوانم، بی آن که بتوانیم، از صدای خشم خود ویرانه ای بسازیم از کاخ های ظلم بنا نهاده از خون به ناحق ریخته شده ی نداها، سهراب ها و همه ی شهیدان راه آزادی.

می مانیم، می ایستیم، فریاد می زنیم و از بغض سال های سال فرو خورده ی خود تیشه ای می سازیم بر پیکره ی بی رحم زمانه ی به یغما رفته ی خود. همراه می شویم با آنان که پژواک اعتراض خود را به گوش جهانیان رساندند و آزاده زیستند.

No comments:

Post a Comment